در پست قبلی جو گیر شدم پای منبر رفتم و نظر کارشناسانه ی خودمو در مورد مبحث آزادی بیان کردم.
در ادامه با توجه به بررسی های میدانی انجام شده به نتیجه ی عجیبی رسیدم.
تو خونه ی ما لوله بخاری رو بسته بودن تا در صورتی که بخاری از آتیش بد بخت بلند بشه در نطفه خفه بشه و عجیبه که هنوز اعضای خونه زنده هستند.
انگار تو عمل تمام لوله بخاری واسه دودکشی با کلاهکی گرد هست و روی ورق واسه بخاری.
بگذریم
دیروز بهم اثبات شد یکی از مشکلات بزرگ کشورمون برای یه فرد خارجی دستشوییه البته همه میدونن کشور ما که مشکلی نداره دشمن داره، اون توریست خارجی هم بره کارشو تو کشور خودش بکنه.
اما منه پیرو خط رهبری که سر میدون انقلاب بودم دست شوییم گرفت به طوری که حاضر بودم همون کنار خیابون خودمو از شر هر چی تعلقات دنیویه خلاص کنم اما چون اینجا ایرانه و مردم گوشی بدست هستن میترسیدم که چند روز بعد صدای آمریکا نشونم بده بگه جوان معترض ایرانی در خیابان انقلاب در اقدام نمادین... و غیرت و شجاعتمو تحسین کنن از اون طرف هم منو ببرن اوین... با یه دو دو تا چهار تا دیدم مثانه ام بترکه خطرش کمتره پس بیخیالش شدم.
خب خلاصه بعد از کلی گشتن این پاساژ اون پاساژ دستشویی انقدر فشار آورد که چشمام سیاهی رفت دنیا تیره شده نفس های آخرم بود که دیدم صدای اذان میاد اولش فکر کردم اشهدمو دارن دم گوشم میخونن اما نه جلوتر مسجد بود با سرویس بهداشتی در حد هتل اسپیناس، اینجاس که مولوی میگه:
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا
در دل کفر آمدهام تا که به ایمان برسم
من نتیجه شو به خواننده میسپارم
آیا کسی که مسجد بره در سختی ست؟!