فلش بک

تکرار غیر ارادی خاطرات مبهم

فلش بک

تکرار غیر ارادی خاطرات مبهم

 

در این دنیای نامردان

                           که مردانش

 

                                          عصا از کور

 

                                                        می دزدند

 

من از خوش باوری اینجا

 

                               محبت جستجو کردم

 


یه جا دقیقا نمیدونم کجا و میدونم یه جا هست ریچارد براتیگان میگه چقدر به کفش های دیگران دقت می‌کنید؟ من حتی به کفش های خودم اونقدر دقت نمیکنم برام مهم نیست کفش طوسی جدیدم میون صدتا کفش زوار در رفته‌ی سرمه ای توی جا کفشی قرار گرفته و  فریاد میزنه حتما اشتباه شدم پس‌ام بدهید. 
زیر جا کفشی(؟) خونه یه گلدون هست توش کلی پول خُرد دارم اونو دید ازم پرسید صدقه س؟ گفتم آره گفت چرا نمیندازی تو صندوق صدقه؟ گفتم چون بهش اعتقاد ندارم گفت پس به کی میدی اینارو؟ گفتم نگه داشتم برای وقتی که نیازمند شدم.

بر خلاف عنوان پست من واقعا از استاد این درس خوشم میومد و تقریبا یکی از پر انرژی و خوش بر خورد ترین استادی بود که در طول این زندگی نکبت بار دیدم طرز حرف زدنش واقعا به آدم آرامش میده همیشه به این فکر میکردم اگه این درسو بیوفتم نظرم راجع به استادش چه تغییری میکنه نه تنها منفی نشد بلکه به نظرم استادی که منو نندازه استاد نیست.

اولین بار هست که درسیو میوفتم ، یادم میاد چقدر به خاطر کم شدن میان ترم خودمو سر زنش کردم چقدر حالم بد بود اما  کاش از اول میدونستم نهایتا ته تهش افتادنه و جای افسردگی برای کم شدن نمره شاد باشم که ترم بعد هم این استاد عزیزم  رو میبینم.

همین تجربه ی میانترم باعث شد الآن یه اپسیلون ناراحت نباشم نمیدونم دوستان میگن تو بیش از حد نسبت به حوادث اطرافت بی خیالی اما به نظرم نباید ذهنمو درگیر مشکلاتی کنم که زمان حلش میکنه در واقع زمان همه چیزو حل میکنه حتی ....

این روزا سوالی ذهنمو درگیر کرده چند نفر مثل من هستن درسیو  که قبلا پاس کرده بودند ،دوباره بردارند و بیوفتند!

در پست قبلی جو گیر شدم پای منبر رفتم و نظر کارشناسانه ی خودمو در مورد مبحث آزادی بیان کردم.


در ادامه با توجه به بررسی های میدانی انجام شده به نتیجه ی عجیبی رسیدم.

تو خونه ی ما لوله بخاری رو بسته بودن تا در صورتی که بخاری از آتیش بد بخت بلند بشه در نطفه خفه بشه و عجیبه که هنوز اعضای خونه زنده هستند.

انگار تو عمل تمام لوله بخاری واسه دودکشی با کلاهکی گرد هست و روی ورق واسه بخاری.


 بگذریم

دیروز بهم اثبات شد یکی از مشکلات بزرگ کشورمون برای یه فرد خارجی دستشوییه البته همه میدونن کشور ما که مشکلی نداره دشمن داره، اون توریست خارجی هم بره کارشو تو کشور خودش بکنه.

اما منه پیرو خط رهبری که سر میدون انقلاب بودم دست شوییم گرفت به طوری که حاضر بودم همون کنار خیابون خودمو از شر هر چی تعلقات دنیویه خلاص کنم اما چون اینجا ایرانه و مردم گوشی بدست هستن میترسیدم که چند روز بعد صدای آمریکا نشونم بده بگه جوان معترض ایرانی در خیابان انقلاب در اقدام نمادین... و غیرت و شجاعتمو تحسین کنن از اون طرف هم منو ببرن اوین... با یه دو دو تا چهار تا دیدم مثانه ام بترکه خطرش کمتره پس بیخیالش شدم.

خب خلاصه بعد از کلی گشتن این پاساژ اون پاساژ دستشویی انقدر فشار آورد  که چشمام سیاهی رفت دنیا تیره شده نفس های آخرم بود که دیدم صدای اذان میاد اولش فکر کردم اشهدمو دارن دم گوشم میخونن اما نه جلوتر مسجد بود با سرویس بهداشتی در حد هتل اسپیناس، اینجاس که مولوی میگه:

عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا

در دل کفر آمده‌ام تا که به ایمان برسم


من نتیجه شو به خواننده میسپارم 

آیا کسی که مسجد بره در سختی ست؟!

خیلی ها میگن آزادی برای هر کسی فرق داره مثلا یکی که میخواد توی ایران بی حجاب باشه اما نمیتونه اختیاری بودن حجاب براش به نوعی آزادیه یا بر عکس مسلمونی که توی بلاد کفر میخواد با پوشش خاص خودش بره دانشگاه...اما این نوع تعریف از آزادی از نظر من کاملا اشتباه هست دقیقا شبیه اینه که برای یه پرنده ی توی قفس ، قفسی بزرگ تر بسازیم...

دقت کنیم که توی تعریف از آزادی هیچ وقت اونو محدود به شرایط خاص نکنیم ، نمونه ش خیلی ها میگن آزادی باید با چهارچوب باشه ، اما واضح هست که چهارچوب با خود آزادی در تناقضه ! اون چیزی که چهارچوبی برای رفتار ها ایجاد میکنه مجموعه ارزش هاست که بهش اخلاق میگن ! وقتی میگم آزادی نباید چهارچوب داشته باشه لزومی نداره که فردی که دارای آزادی هست بدون هیچ ارزش و چهارچوبی باشه...

شاید بگید این همه بازی با کلمات که چی؟!این جاست که باید تفاوت کوچیک بین آزادی به ذات محدود و آزادی محدود با اخلاق رو روشن کنم !

برای روشن کردنش بهتره با یه مطالعه ی موردی اخلاقی مثال بزنم:مثلا ما مجاز به سقط جنین نیستیم اما فرض کنید یکی به واسطه ی تجاوز باردار میشه اون وقت چی؟! اگه این سقط جنین در محدوده ی آزادی نباشه پس امکان پذیر نیست که توی این شرایط هم جنینی رو سقط کنیم اما اگه در محدوده ی اخلاق باشه که هست اینجا ما با دوراهی اخلاقی مواجه میشیم. دو راهی اخلاقی روش های حل خودشو داره که اصلا حوصله ی گفتنشو ندارم !

پی نوشت : آزادم یهویی خسته بشم ادامه ندم دیگه :)

پی پی نوشت:عذر میخوام نتونستم از آزادی به لوله بخاری برسم...


وقتی ایران خودرو تصمیم گرفته بود پژو تولید کنه قرار گذاشته بودن که اسمش پژو پرشیا باشه ، از اونجا که ما ایرانی ها توی کلاه برداری استعداد عجیبی داریم یه عده رفتن اسم پرشیا رو توی آلمان ثبت کردن بعد دو سال تولید شدن پرشیا اومدن از ایران خودرو شکایت کردن تا پول بگیرن ، از اونجایی که ما ایرانی ها پول مفت به کسی نمیدیدم اینا هم گفتن اسم پرشیا مال خودتون ما از این به بعد پژو پارس میزنیم :)

داستان نام من هم،  همین جوریه...

امروز برایم هوا تابستان است آفتاب طوری ست که مادر هر روزه داری را به عزایش می نشاند.نمیدانم احکام روزه در این شرایط سخت چگونه است اما خوب میدانم چهار فرسنگ که سهل است من که هزار فرسنگ در عمق چشمانش عرق شدم،انگار در دریای عسل شنا میکنم ،با خودم میگویم چه شیرین است ، شیرین است همین کافی ست بفهمم آب از سرم گذشت عقل و دین رفت عاشق شده ام.

بدون شک یکی از مزخرف ترین کار هایی که در جوامع امروزی وجود دارد نوشتن اولین پست برای وبلاگ هست. البته ناگفته نماند نویسنده استعدادی عجیب در آغاز کردن هر رویدادی دارد برای مثال از بدو تولد که همانند هر فرد موفقی در خانواده ای فقیر و مذهبی چشم به جهان گشود تا همین چند وقت پیش که در آغاز ترم جدید با انتخاب واحد های عجیب مرز دانش را جا به جا خواهد کرد اما آغاز ماجرا پایان کار نیست همان طور که فقط استعداد به تنهایی کافی نیست زمانی که مرحوم ادیسون لامپ را ساختند افراد دیگری هم بودند که چیزی مشابه آن و یا حتی بهتر از آن را ساخته بودند اما ادیسون برنده ی این ماجرا شد و اختراع این وسیله را به نام خود به ثبت رساند روایت های زیادی از علت موفقیت ادیسون از زبان خودش و دیگر افراد در اسناد تاریخی آمده است:
آمده است ادیسون از طرف پدر اسراییلی بوده است و مخترعین دیگر با فهمبدن این موضوع حاضر به رقابت برای ثبت اختراع نشدند.
روایت دیگر این است که تمام افراد برای ثبت اختراع صف کشیده بودند اما چون اختراعاتشان پیشرفتی فراتر از سند چشم انداز توسعه برای جهان داشت تمام برنامه ریزی های جهانی را از بین می برد اما برای اینکه اعتراضی از طرف رسانه ها صورت نگیرد ضعیف ترین اختراع که همان لامپ ادیسون بود به ثبت رسید در اسناد غیر رسمی آمده است تلویزیون اشعه کاتدی هم در بین اختراعات وجود داشت اما به علت وجود اشعه های ناشناخته که ممکن بود از جنس نجاست باشد در آن زمان مورد حجوم مراجع قرار گرفت.
روایتی دیگر است که شورای نگهبان مخترعین بعد از بررسی لیست دارایی های مخترعین به این نتیجه رسید ادیسون آس و پاس تر از بقیه است و حق اوست که برنده ی این رقابت شود. به هر حال روایت زیاد است و بررسی همه ی آنها خواننده ی نکته سنج را گمراه میکند اما شاید گفتن محکم ترین روایت خالی از لطف نباشد وقتی ادیسون در حین انجام کار های اداری ثبت بوده است پی ام هایی به همسر خود داده است که اسکرین شات هایش بعد از جدایی آن دو در فضای مجازی قرار گرفت ؛ ادیسون : "موفقیت = 1 درصد استعداد و  99 درصد پارتی"